منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

عصرایران: روزنامه آمریکایی ورلد تریبیون از گزارش سرویس های اطلاعاتی غرب از ویژگی های پیشرفته موشک های ایرانی خبر داد.
 این روزنامه اضافه کرد: استفاده حکومت سوریه از موشک های پیشرفته ایرانی مانند فاتح 110 ، معادله قدرت را در درگیری های سوریه تغییر می دهد.
 ایران قبل از این بارها ارائه موشک به سوریه را تکذیب کرده است. تهران بر حل سیاسی بحران سوریه تاکید می کند.
 ورلد تریبون در این گزارش به نقل از  منابعی در سرویس های اطلاعاتی غربی نوشته است: ارتش سوریه تعدادی از موشک های زمین به زمین "فاتح 110" را علیه مراکز استقرار مخالفان در مرکز و شمال این کشور شلیک کرد.  
 سرویس های اطلاعاتی غربی گفته اند این موشک های ایران برخلاف موشک های سوریه، پیشرفته تر  و دارای دقت و هدف گیری بهتری هستند و توانایی بالایی در اصابت به هدف برخوردارند. موشک فاتح 110 دارای برد 200 کیلومتری است.
ورلد تریبیون در گزارش خود اضافه کرده است: ارتش سوریه از موشک های بالستیک خود با عنوان "اسکاد بی" علیه مراکز مخالفان در مناطق شمالی سوریه و در نزدیکی مرز ترکیه استفاده کرد اما به دلیل دقت پایین این موشک ها، شلیک آنها نتوانست مخالفان را به عقب نشینی وادار کند.





برچسب ها : موشک فاتح , موشک , فاتح, سوریه , ایران,

*پادشاهان افسانه اي*(بخش2)

پادشاهي هوشنگ

چون كيومرث دادگر جان به جان آفرين تسليم كرد نوه اش هوشنگ به جاي او نشست و چنين داد سخن سر داد:

         چو بنشست بر جايگاه مهي              چنين گفت بر تخت شاهنشهي

        كه بر هفت كشور منم پادشاه          به هر جاي پيروز و فرمانرواي

       به فرمان يزدان پيروزگر                 به داد و دهش تنگ بسته كمر

پس به ياري ايزد توانا دست به آباداني گيتي زد و جهان را پر از داد نمود و هنر هاي بسيار به مردمان آموخت.تا اينكه روزي از روزها كه هوشنگ و چند تن از يارانش در كوهي مي رفتند ماري دراز و سياه بر آنان پديدار گشت كه بر تكه سنگي مي خزيد.هوشنگ تكه سنگي بادليري از زمين برداشت و آن را به سوي آن اژدهاي سياه انداخت.سنگ به آن تكه سنگ ديگر خورد و از آن فروغي برخاست.مار نمرد اما هوشنگ با فهم اينكه برخورد دو تكه سنگ كه كه يكي از آن ها سنگ آهن بود باعث ايجاد اين فروغ شده است نخستين آتش را بر پا كرد:

    فروغي پديد آمد از هر دو سنگ         دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

   نشد مار كشته وليكن ز راز                     پديد آمد از آن سنگ باز

  هرآنكس كه بر سنگ آهن زدي             از او روشنايي پديد آمدي

هوشنگ چون چنين ديد نزد يزدان پاك به نيايش پرداخت و از او به خاطر سخاوتش در بخشيدن آتش به او سپاس نمود.آنگاه براي سپاس گزاري از لطف اهورامزداي پاك آتش را نشانه او قرار داد و فرمود كه آن را به ياد اهورا مزدا مورد ستايش قرار دهند(البته نياكان ما آتش پرست نبودند):

    بگفتا فروغيست اين ايزدي                      پرستيدبايد اگر بخردي

و هنگامي كه شب دامان سياه خود را بر آبي آسمان روز گسترد،شاه دستور داد تا آتشي بيفروزند به بزرگي كوه آنگاه به نوشيدن باده پرداختند و نام آن جشن با فر و شكوه را سده نهادند:

   يكي جشن كرد آن شب و باده خورد        سده نام آن جشن فرخنده كرد

بعد از آن به كمك آتش آهن را از سنگ جدا كرد و تيغ و اره و تبر ساخت و به كمك آن كشاورزي را گسترش داد:

   چو بشناخت آهنگري پيشه كرد                  كجا زو تبر،اره و تيشه كرد

پس از آن به اهلي كردن حيوانات پرداخت و حيوانات سودمند را براي رفع نياز هاي خود و مردمش پرورش داد.آنگاه هر جا جانوري كه پوست نرمي داشت را ديدند به دستور شاه آن را شكار كردند و براي خود جامه دوختند تا عريان نمانند:

  ز پويندگان هر كه مويش نكوست                  بكشت و از ايشان بر آهيخت پوست

  چو سنجاب و قاقم،چو روباه نرم                    چهارم سمور است كش موي گرم

 



انقلاب کشاورزی زرتشت
زرتشت و پیروانش می خواستند روش کشاورزی و شهرنشینی را جایگزین شیوه دیرینه یعنی طریق بیابانگردی و شکار نمایند . کشاورزی لازمه اش،استقرار در مکانی معین بود که تمدن و فرهنگ را به وجود می آورد.
زرتشت،در مورد خیر و شر مردم شیوه بی طرفی پیشه نکرد و با تمام قوا در اشاعه راستی و آیین نیک،پیکارگر بود.از مزدا می طلبد تا در پرتو آن،بر دشمنان و دروغ پرستان پیروز شود.وی از گروه مخالفان،با عناوینی چون:راهزنان،دروغپرستان و دیو یسنان یاد می کند و آرزویش آن است که هر چه زودتر بر آنها پیروز شود.
از دیگر اهداف زرتشت،مبارزه با قربانی کردن چارپایان سودمند در مراسم های مذهبی دیو پرستان بود.زیرا میدانست که اساس کشاورزی آن روز را شخم زمین و گاو،که عامل آن است،تشکیل می دهد.زرتشت فقر مردمان و اثرات گرسنگی و قحطی را بر زندگانی کشاورزانی که همه امیدشان به برکت زمین بود را میدید........



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من ايراني ام ن‍‍ژادم آريايي است  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در قلبم گوهران گران بهايي است

گوهري چون شاهنامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زاييده ي ابوالقاسم پاك جامه

دُر ديگر غزليات حافظ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كه نشان دارد از فرهنگ شامخ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از اين بوستان سعدي  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كه چون گلستانش آفريده فخري

چون رسم به رباعيات خيام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دلم آكنده است از شور دو چندان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به يادم آمد اكنون منشور كوروش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  كه تا حال از آن ياد مي شود خوش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كنون گويم ز انوشيروان عادل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 كه با عدلش جهانش بود سالم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رسم به آن پهلوان،رستم دستان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كه نبود باكش ز ديو و ددان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دارم من در دل آتش زردشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كه در دم نابود كند دد و گرگ

آري اي دشمن بد انديش 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بدان گوهرانم هستند زين بيش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولي با تو گفتم قطره اي زان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تا بداني برايشان دهم جان

اميد اينكه باشد جانمان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تهي از دشمن و آكنده از يارانمان



سلام دوستان موضوع اين مطلب وبلاگم درباره ي طرز پوشش يك ايرانيه كه بايست در خور ايراني بودنش باشه تا اون فرهنگ اصيل ايراني با اون پوشش ايراني زير سوال نره(البته پوشش و نوع آن بسته به ميل و سليقه ي فرد داره و به كسي مربوط نيست اما من ميخوام نظر خودمو بدم)

من باور دارم كه يك پوشش نه بايد به سبك متحجرانه باشه و نه خيلي پوشش زننده و زشت كه در شان ما ايرانيا نيست ومن ميخوام در مورد نوع دوم بحث كنم. به نظر من عواملي كه باعث پوششي زشت و به دور از فرهنگ ما ميشه بسيارند مثلا:

1-نداشتن آگاهي از نوع پوشش و حجاب ايراني هاي اصيل به طوري كه ما در هيچ يك از آثار خويش يك مرد يا يك زن را بدون حجاب نميبينيم(حجاب منظورم چادر يا روسري نيست)

2-داشتن ضعف در خود يا نداشتن اعتماد به نفس كه مي خواهيم طرز پوشش و زندگيمان را مانند بيگانه كنيم و گمان ميكنيم با اين عمل يك شخصيت بزرگ كسب كرده و به يك فرد روشنفكر و مدرنيته تبديل شده ايم ولي نميدانيم اين يك بيماري است كه ما دچار آن شده ايم بيماري گمشدگي،خود را در اين هستي گم كردن و دست به دامان هر بيگانه شدن

3-عامل دولتي كه دولت با طرح هايي مثله گشت ارشاد به طرز پوشش جوونا گير ميده و مزاحمت ايجاد ميكنه كه ميتونه يه كينه رو در فرد ايجاد كنه و كار بدتر بشه. ما بايد ياد بگيريم و بدونيم فرهنگ ما خيلي با ارزش و با عزته و بدونيم پدرمون كوروش بزرگ بوده كه منشور حقوق بشرشو يه جهان ميشناسن ما بايد بدونيم شعر سعدي رو سر در سازمان ملل نوشتن پس چه دليلي داره از خود بيزار باشيم و ما يه ايراني واقعي نباشيم

من خودم ميگم چرا ما رو لباسامون اشعار فردوسي و حافظ يا عكس فروهر كه نشان از فرهنگ عزيز ماست نيست اما يه لباسي داريم كه روش پره نوشته بيگانست كه اصلا باهامون نزديكي نداره. يا مثلا كجاي تاريخ ايران ديديد كه مردي مدل موهاش از اين مدلاي عجيب غريب باشه يا مرد زير ابرو بر داره ما كه يكسره ميگيم ما ايراني هستيم ما داراي فرهنگ يگانه هستيم چرا اين هارو تصوير نكنيم و خودمون عمل نكنيم به جاي شعار دادن باز هم ميگم هر فردي نوع پوششه خودشو انتخاب ميكنه ولي بهتره نوع پوششمون ايراني باشه مثله خودمون كه ايراني هستيم.

بهتره اين بيزاري رو رها كنيم از فرهنگ خودمون شناخت داشته باشيم.

واقعا زياد حرف زدم.تشريف بياريد و نظراتتونو در باره ي اين موضوع بديد خواهشا نظر واقعيتونو بديد و بي جهت تعريف و تمجيد نكنيد و اگه مخالفيد بيايد و بگيد تا بر سر اين موضوع  بحث كنيم و به يه نتيجه ي خوب برسيم




برچسب ها : نوع پوشش یک ایرانی,

شايد براي ما غافلگيركننده باشد اگر بدانيم در گستره‌ي سياسي ايران باستان، بانكي وجود داشته است كه عمليات آن در بنياد، تفاوت چنداني با كارهاي بانكي امروز نداشته است.
گشوده شدن «ليدي» و «ميان‌رودان»(بين النهرين) به دست كوروش، بي‌درنگ اوضاع اقتصادي ايران را دگرگون كرد. «ليدي» در ضرب سكه نوآور شناخته مي‌شد و «ميان رودان» بزرگ‌ترين بارانداز كالاي بازرگاني جهان باستان از «سند» تا «مديترانه» بود.
كهن‌ترين بانك شناخته شده در گستره‌ي فرمانروايي ايرانيان با مركزيت شهرهايي مانند «هگمتانه» و «پاسارگاد» و «بابل» و «سارد» كه در زمان كورش، قلمرو ايران را تشكيل مي‌داد، بانك «اگيبي و پسران» بود.
پيشتر هم در «ميان‌رودان» مركزهاي اقتصادي وجود داشت كه كارهاي مالي معبدها را انجام مي‌دادند. در آن جا نخست وام مي‌دادند و براي وام، گروي درخور توجهي، مانند زمين كشاورزي يا برده، در اختيار مي‌گرفتند، اما تا آن زمان تنها كاهنان و حكمرانان به كار بانكداري و پول مي‌پرداختند.
پارسيان براي نظام بانكي امكاناتي فراهم آوردند كه پيشتر وجود نداشت. در زمان هخامنشيان، بانك «اگيبي و پسران» و بانك «مورشو و پسران» براي نخستين بار به گونه‌ي رسمي بنيان‌گذاري شد. صدها سند بانكي از بايگاني اين بانك‌ها، به ويژه از بانك وارثان شخصي به نام «اگيبي»(از اهالي بابل)، به خط ميخي بدست آمده است. اين سند‌ها آگاهي‌هاي گرانبهايي درباره‌ي نظام بانكي روزگار باستان در اختيار ما مي‌گذارد. با اين كه دارندگان اين بانك‌ها ايراني نبودند، ولي از آن‌رو كه در گستره‌ي پادشاهي هخامنشيان كار مي‌كردند، سازمان‌هايي ايراني به شمار مي‌آمدند و حتا ماليات‌هاي ديوان اداري هخامنشيان به اين بانك‌ها واريز مي‌شد.
بانك «اگيبي و پسران» و بانك «مورشو و پسران» همه‌ي قدرت مالي منطقه را در اختيار خود داشتند. بانك «اگيبي» به كارهاي رهني و اعتباري و اماني مي‌پرداخت. از اسناد بر جاي مانده پيداست كه سرمايه‌ي بانك، صرف كارهاي ويژه‌ي مسكن، مزرعه، دام و كشتي‌هاي باربري مي‌شد. پول، غله، خرما و ديگر كالاهاي مصرفي نيز به گونه‌ي جنسي به بانك سپرده مي‌شد. بانك حتا در برابر بهره‌ي غيرمستقيم، پرداخت بدهي مشتريان را بر دوش مي‌گرفت. غنيمت‌هاي جنگي نيز به بانك فروخته مي‌شد. در بانك، حسابي مانند حساب جاري بانك‌هاي امروزي و جود داشت و از دسته چك نيز بهره بُرده مي‌شد.
از لوحي كه در بابل بدست آمده، چنين برمي‌آيد كه در سال ٥٣٧ پيش از ميلاد، شخصي به نام «تادانو» مقداري نقره به «ايتي مردوك بلاتو» رييس بانك «اگيبي و پسران» سپرده تا دو ماه پس از آن، بهره‌ي آن را دريافت كند. اين سند در «هگمتانه» تنظيم شده و در آن چنين نهاده شده است كه وام پرداختي در «بابل» به گونه‌ي خرما و به نرخ روز بازپرداخت شود.
در سال ٥٣٦ يا ٥٣٥ پيش از ميلاد، رييس بانك «اگيبي و پسران» مبلغ هنگفتي از كمبوجيه وليعهد كوروش وام گرفت كه از اين موضوع مي‌توان نتيجه گرفت كه اين بانك پيوند و دوستي خوبي با دربار ايران داشته است.
در آن زمان اگر وام در زمان مقرر بازپرداخت نمي‌شد، جريمه‌ي سنگيني به آن افزوده مي‌شد. گاهي سند را شخص ديگري پشت‌نویسي مي‌كرد و چنان‌چه گيرنده‌ي وام در بازپرداخت به موقع وام كوتاهي مي‌كرد، شخص ضامن، وام را پرداخت مي‌كرد. به وامي كه گرويي داشت بهره داده نمي‌شد، چون بانك از گرويي درخوري كه در اختيار داشت (مانند زمين، خانه و ...) براي مدت بازپرداخت وام بهره مي‌بُرد. در صورتي كه وام گيرنده توانايي پرداخت آن را نداشت، گرويي از سوي بانك بايگاني(:ضبط) مي‌شد. هنگام به پايان رسيدن بدهي به بانك، لوح اصلي وام نابود مي‌شد.
از لوح‌هاي سالم بدست آمده مي‌توان نتيجه گرفت كه وام‌هاي مربوط به آن‌ها بازپرداخت نشده است. از نكات جالب به دست آمده در لوح‌هاي مربوط به وام در آن دوران اين است كه در برخي از آن‌ها واپسين قسط‌هاي وام به دست نوه‌ي وام گيرنده پرداخت شده است كه بيانگر باريك‌بيني، نظم و سازماندهي امور بانكي در زمان هخامنشيان است.   

منبع:سایت امرداد




برچسب ها : نخستین بانک های ایرانی,

 


 

ای خلیج تا ابد پارس تو از دیرینه زمان پارس بوده ای

 

 

تا آنجا که آموخته ام تو از زمان داریوش پارس بوده ای

 

 

اصلا تو زاده شده ای که در ایران باشی و پارس باشی

 

 

 

افسوس زبان نداری تا به بدسگالان بگویی من خلیجم تا ابد پارس

 

 

اما من زبان تو میشوم و با جان و دل میگویم:

 

 

(ای نافهمان تازی مگر شما نبودید که روزگاری خراج گذار ایران بودید؟)

 

 

گذشته ی خود را به یاد بیاورید که شکم هایتان از شیر شتر و سوسمار پر بوده در حالی که ما منشور حقوق بشر داشتیم،فرهنگ یگانه داشتیم.

 

 

آری به یاد آور تا بفهمی در چه اندازه ای هستی و چه می خواهی و از چه کسی می خواهی

 

 

چون شما هیچگاه نمی فهمید باید بگویم:گوش خر بفروش و دیگر گوش خر کین سخن را در نیابد گوش خر

 

 

ما را چه شده که باید این تازیان نا بخرد اینگونه دست درازی کنند؟ کجای کار ما اشتباه بوده؟

 

 

ای تازی که حتی آوردن نامت مرا آزرده خاطرمی کند بدان که

این خلیج تا ابد پارس است و  این تنب بزرگ و تنب کوچک و این ابوموسی برای ایران است

پس فکر های بزرگتر از اندازه ات را از سر برون کن چون تا زمانی که خون در رگ هایم جاری است من پاسبان این سرزمینم و هر بیگانه ای که به سرزمینم دست درازی کند به دست زمانه خواهم سپرد.




برچسب ها : باب خلیج همیشه فارس,

این دفتر دانایی این طرفه ره آورد

الهام خدایی است که فردوسی توسی

از جان ودل آن را بپذیرفت

با جان ودل خویش بیامیخت

                    بیاراست بپرورد

ده قرن قزون است که در پهنه ی گیتی

میدان شکوهش را 

                         کس نیست هماورد

ده قرن از این پیش

آیا چه کسی دید که این مرد

با آتش پنهانش

با طبع خروشانش

سی سال شب وروز چه ها گفت چه ها کرد

امروز هنوز از پس ده قرن که این ملک

در دایره ی دوران گشته است

آیا چه کسی داند سی سال در آن عهد

بر این هنری مرد سخن ور چه گذشته است؟

انگیزه اش از گفتن شهنامه چه بوده است

سیمای اساتیری ایران کهن را

آن روز چرا گرد ز رخساره زدوده است؟

سی سال برای چه برای که سروده است.

*

می دید وطن را که سراپا همه درد است

می دید که خون در رگ مردم

افسرده و سرد است

آتشکده ها خالی خاموش

لبخند فراموش

بیگانه نشسته است بر اورنگ

از ریشه دگرگون شده فرهنگ

می گفت که :(هنگام نبرد است)

با تیغ سخن روی بدان میدان آورد

سی سال به پیکار بر آن پیمان پیمود

جان بر سر پیکارش فرسود نیاسود

وجدانش بیدار

ایمانش روشن

جانمایه ی شعرش همه ایرانی و ایران

طومار نسب نامه ی گردان و  دلیران

نظمی که پی افکند

کاخی که بنا کرد

*

شهنامه به ایران و ایرانی می گفت:

یک روز شما در تنتان گوهر جان بود!

یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود

وان پرچمتان رایت مهر و خردو داد

 افراشته بر بام جهان بود .

شهنامه به آن مرد خود باخته میگفت:

بار دگر انگونه توانمند توان بود

*

این دفتر دانایی

                  این طرفه ره آورد

الهام خدایی

فرمان اهوراست

روح وطن ماست که فردوسی توسی

با جان دل خویش بیامیخت بیاراست بپرورد

آنگاه چنین نغز و دل افروز و دل آویز

در پیش نگاه همه آفاق بگسترد



  من اعلام می کنم هر کس آزاد است هر دین و آئینی که میل دارد برگزیند ، هر کجا که میخواهد 

سکونت گزیند و به هر کس که معتقداست عبادت کند ، معتقدان
خود را بجای آوردو هر کسبو کاری را که میخواهدانتخاب کند





موضوع :
کوروش کبیر ,  , 

پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:

درجهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کوروش بزرگ شناخته شده است؛زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ی ایران مایه شگفتی است.آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشته بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.




برچسب ها : مقایسه تمدن ایران با دیگر کشور ها از زبان بزرگان و کتیبه ها,

     تو ای کوروش ای نیک آموزگار                                            پیام آور پاک پروردگار

     ستایش کنم خاک پای تو را                                              نشستنگه جان فزای تو را

    هم آرامگاهت که اندر جهان                                             بر او سوده سر خسروان و مهان

    در این پارسگرد و در این مهر پاک                                       بریزیم همی اشک بر روی خاک

    تو ای دادگر شاه پوزش پذیر                                            به بینا دلی دست ما را بگیر

   همه تار و پودم پر از مهر توست                                         جهان را نیازی بدان چهر توست

  تویی فره فر شاهنشهان                                                 که پاکیزه جانی و روشن روان




موضوع :
کوروش کبیر ,  , 

تو كيستي، كه من اينگونه بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم.
تو چيستي، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قايق، سرگشته، روي گردابم!
تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپيد؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسيم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه كرد با دل من آن نگاه شيرين، آه!
مدام پيش نگاهي، مدام پيش نگاه!
كدام نشاه دويده است از تو در تن من؟
كه ذره هاي وجودم تو را كه مي بينند،
به رقص مي آيند،
سرود ميخوانند!
چه آرزوي محالي است زيستن با تو
مرا همين بگذارند يك سخن با تو:
به من بگو كه مرا از دهان شير بگير!
به من بگو كه برو در دهان شير بمير!
بگو برو جگر كوه قاف را بشكاف!
ستاره ها را از آسمان بيار به زير؟
ترا به هر چه تو گويي، به دوستي سوگند
هر آنچه خواهي از من بخواه، صبر مخواه.
كه صبر، راه درازي به مرگ پيوسته ست!
تو آرزوي بلندي و، دست من كوتاه
تو دوردست اميدي و پاي من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.



به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل بجز نسل‌کشی مزدکیان به قتل‌عام‌های دیگری نیز دست یازید که از آن جمله است قتل‌عام بلوچیان و گیلانیان و سپس غارت اموال آنان و سوزاندن خانه‌هایشان. فردوسی درد و رنج مردم و قتل‌عام گروهی زن و مرد و کودک را به دست لشکریان ساسانی انوشیروان با شیواترین سروده‌ها بیان کرده است: «ازیشان فراوان و اندک نماند، زن و مرد جنگى و کودک نماند». او همچنین آورده است که گستردگی نسل‌کشی بلوچ‌ها به اندازه‌ای بوده که یک نفر بلوچ و حتی یک نفر چوپان بلوچ در هیچ کجا به دیده نمی‌آمد: «ببود ایمن از رنج ایشان جهان، بلوچى نماند آشکار و نِهان/ شبان هم نبودى پس گوسپند، به هامون و بر تیغ کوه بلند».
به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل پس از سرکوب بلوچ‌ها به سوی گیلان حرکت کرد و سکونتگاه‌های گیلانیان را با بی‌رحمی به زنان و اطفال در آتش سوزاند و غارت کرد و قیام آنان را چنان به خاک و خون کشید که: «چنان بُد ز کشته همه کوه و دشت، که خون در همه روى کشور بگشت/‏ ز بس کشتن و غارت و سوختن، خروش آمد و ناله مرد و زن/ ببستند یکسر همه دست خویش، زنان از پس و کودک خُرد پیش‏.
حال پرسش اینجاست: عدل انوشیروان دروغ است یا روایت فردوسی؟ یا اینکه مفهوم عدل همین است؟
    برای آگاهی بیشتر و متن کامل گزارش فردوسی بنگرید به: شاهنامه فردوسی، بکوشش جلال خالقی مطلق و ابوالفضل خطیبی، دفتر هفتم، بخش پادشاهی نوشین‌روان، تهران، 1386، صفحه 118 و 119.
منبع: سایت
پژوهش های ایرانی



ز یکشنبه اول بهمن ۱۳۹۱ بود. صبح روز گذشته دو مراسم عمومی در تهران برگزار شد. ابتدا دو زورگیر را پیش چشمان مردم در پارک خانه هنرمندان اعدام کردند و ساعتی بعد تشییع جنازه همایون خرم، از اساتید بی تکرار موسیقی اصیل ایرانی در گوشه دیگری از پایتخت در محوطه تالار وحدت برگزار شد.این دو واقعه اگرچه بی ارتباط با یکدیگر بودند اما در حاشیه آنها اتفاقی رخ داد که می تواند دریچه ای امیدبخش در برابر چشمان ناظران نگران امروز ایران بگشاید.

اعدام در ملاءعام در ایران سابقه کمی ندارد. سال هاست که تصمیم سازان و تصمیم گیران نظام به این نتیجه رسیده اند که می توان با چشم پوشی بر فقر، فساد، تبعیض و دیگر مؤلفه های مؤثر در ساخت ناهنجاری های اجتماعی و صرفا با برخورد خشونت بار با مجرمان که قربانیان ناگزیر همین شرایط هستند، این ناهنجاری ها را به صورت ریشه ای درمان کنند.

رشد روز افزون نا امنی عمومی، سرقت های مسلحانه، زورگیری، تجاوز و مجموعه ای از وحشتناک ترین جرایم اجتماعی خود به تنهایی نشان می دهد که این استراتژی حکومت تا چه اندازه نا موفق بوده است.با وجود این، اعدام های عمومی همچنان ادامه دارند. مسئولان قضایی و امنیتی آنگونه که خود می گویند، این تصور را دارند که اعدام در ملاءعام مجرمانی که مرتکب جرایم خشونت بار علنی شده اند می تواند باعث عبرت دیگرانی شود که به این جرایم اشتغال دارند یا خیال این اشتغال را در سر می پرورانند.چنین اعدام هایی تماشاگرانی هم دارد. مردمی که جمع می شوند تا رقص مردمی دیگر را بر روی طناب دار تماشا کنند. همین چند روز پیش صدها نفر یک استادیوم در سبزوار که روزگاری نه چندان دور برای سال ها از مراکز فرهنگ، ادب و تمدن ایرانی و اسلامی بود را پر کردند تا جان دادن محکومانی را به تماشا بنشینند. استادیوم فوتبال بود و شاید تماشاچیان اعدام به سبک تماشاچیان مسابقات فوتبال، تخمه هم برای شکستن برده بودند.

سال هاست که سبزوار مانند دیگر نقاط ایران در آتش بیکاری، فقر، تبعیض، توسعه نیافتگی و اعتیاد می سوزد، سینماها تعطیل می شوند، انصار حزب الله مانع نمایش فیلم ها می شود، کتابخانه ای در کار نیست، پارک ها به خانواده ها تعلق دارد نه مجردها، گشت ارشاد غوغا می کند و سالن تئاتر حکم کیمیا دارد. در عوض هیات ها، حسینیه ها، روضه خوان ها، مداحان و روحانیون روز به روز بیشتر می شوند. پاریس 30 سال اینگونه اداره بشود که تنها تفریح مجاز و مشروع مردمش تماشای مراسم اعدام باشد، باید استادیومی بسازند که چند برابر پارک دو پرنس ظرفیت داشته باشد.

تهران دیروز صبح این مژده را داد که ایرانیان هنوز به آن میزان و تعداد که برخی می خواهند، نمرده اند؛ آنجا که شرکت کنندگان در تشییع جنازه یک هنرمند بالغ شده در حکومت پهلوی، ده ها برابر تماشاچیان مراسم اعدام دو جوان تربیت شده در حکومت اسلامی بودند.در ایران هنوز مردمی زندگی می کنند که دل به آواز شجریان و قربانی و اصفهانی و گوش به نی موسوی دارند نه چشم به طناب دار. هنوز می توان امیدوار بود.



هیچ پیش آمده کز هستی دلگیر شوی
هیچ پیش آمده کز جان و جهان سیر شوی
هیچ دانی چه گرانبار غمی ست
کز پس عمری با سعی وعمل خو کردن
فارغ از سیر فلک رو به زمین آوردن
وانگهی
این سیهکار هوسباز سراپا نیرنگ
بزند چرخی و بازیجه ی تقدیر شوی
هیچ می دانستی چه غم جانکاهی ست
نوز برنامده از چاله فتادن در چاه
نوز نگشوده ز افسانه و افسون گرهی
با دو صد بند گران بسته ی تزویر شوی
هیچ دیدستی در پهنه ی گیتی جایی
کاندر او نسل جوان
از پس عمری شور طلب و جوش و خروش
خسته از بار ملالی که گرفته ست به دوش
مشت خود بر دهنت کوبد و آشوبد،اگر
بشنود از تو دعایی که:
برو پیر شوی
هیچ باور داری
زیر این بر شده ی دودوش زنگاری
سرزمینی ست عجیب
همه چیزش وارون
کاندر او مرگ به از زندگی است
شرف انسان در بندگی است
دیده ی گریان خوب است و لب خندان بد
موهبتنای خدا فقر و نیاز ومرض است
که کنی عصیان، روزی دو اگر سیر شوی
هیچ پنداشتی ای بسته به آینده امید
عاشق صبح سپید
ای به سودای طلوع سحری جسته ز جا
راهپیمای جهان فردا
کز پس عمری سعی و عمل و شوق و امید
زیر آوار شب تیره زمینگیر شوی؟
وندر این دامگه جهل و جنون ، زرق و ریا
به گناهی که چرا دم زدی از چون و چرا
هدف ناوک مردافکن تکفیر شوی
هیچ پیش آمده کز هستی دلگیر شوی
هیچ پیش آمده کز جان و جهان سیر شوی




دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ