منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

محمد زهری

محمد زهری (زاده مرداد ۱۳۰۵ درگذشته ۱۵ اسفند ۱۳۷۳) شاعر معاصر ایرانی بود.

زهری در روستای عباس آباد نزدیک شهسوار به دنیا آمد. او چهار ساله بود که از زادگاه خویش به تهران و سپس به ملایر و شیراز رفت و از سال ۱۳۲۱ در تهران اقامت گزید در سال ۱۳۳۲ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات تهران لیسانسه شد. بعداً دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز گذراند چند سال دبیر ادبیات بود سپس به سازمان برنامه منتقل شد و در سال ۱۳۴۱ به کتابخانه ملی رفت و در آنجا مشغول شد. او در دهه چهل خورشیدی در تالیف ۹ مجلد از «کتابشناسی ملی ایران» در دو مرحله مشارکت داشته است.

زهری در روز شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۷۳ در بیمارستان آسیا در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت.

مجموعه اشعار

جزیره (۱۳۳۴)
گلایه (۱۳۴۵)
شبنامه (۱۳۴۷)
… و تتمه (۱۳۴۸)
برگزیده اشعار (۱۳۴۸)
مشت در جیب (۱۳۵۳)
پیر ما گفت (۱۳۵۶)




برچسب ها : محمد زهری, شاعران پارسی,

موضوع :
محمد زهری ,  , 

یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی مشهور به رؤیا (زادهٔ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان) شاعر ایرانی است. وی اکنون در پاریس زندگی می‌کند.

یدالله رؤیایی در سال ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه‌روزی تربیت معلم به پایان رساند. چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب تودهٔ ایران گذشت. در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی گذرانید و سرانجام در اسفند همان سال دستگیر شده و به زندان افتاد. زندان‌های او: زندان باغشاه، زندان زیرطاقی (زیرزمین مخوف پلیس تهران)، زندان موقت، و یک بار دیگر در سال ۱۳۳۶، زندان لشکر ۲ زرهی سلطنت‌آباد.

رویائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و همزمان به تحصیلات خود در رشتهٔ حقوق سیاسی در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجهٔ دکترای حقوق بین‌الملل عمومی ادامه داد. پس از فراغت از تحصیل، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذی‌حساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت.

او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود. رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازهٔ شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد. رؤیایی هم‌اکنون در پاریس زندگی می‌کند.

از خطوط مهم زندگی ادبی او می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:

تأسیس هفته‌نامهٔ ادبی بارو به اتفاق احمد شاملو (ترکیبی از نام‌های مستعار بامداد و رؤیا)، سال ۱۳۴۴
تأسیس شرکت انتشاراتی روزن به اتفاق محمود زند و ابراهیم گلستان، سال ۱۳۴۶
اداره و انتشار دفترهای روزن، فصلنامه‌ای در شعر، نقاشی و قصه با همکاری گروه شاعران شعر حجم، ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷
انتشار بیانیهٔ حجم‌گرایی (اسپاسمانتالیسم) به همراه گروهی از شاعران آوانگارد و متمایل به حجم‌گرایی که به خلق نگرش تازهٔ شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد، سال ۱۳۴۸ (مجلهٔ بررسی کتاب، ویژه‌نامهٔ شعر حجم)
تأسیس جایزهٔ ادبی شعر سال به سرمایه‌گذاری تلویزیون ملی ایران و داورانی مرکب از مسعود فرزاد، محسن هشترودی، فریدون رهنما، بیژن جلالی، پژمان بختیاری و یدالله رویائی در سال‌های ۱۳۴۸، ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰
تأسیس «مدرسهٔ زبان و ادبیات فارسی» در پاریس، سال ۱۳۵۸

شرکت در فستیوال‌های بین‌المللی شعر، حضور در دیدارهای جهانی شاعران، سفرهای ادبی، کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها همیشه از فعالیت‌های دیگر او در کنار امر نویسندگی بوده‌است. یدالله رویائی سال‌ها در «آنوِرونویل»، ده کوچکی در مزارع نورماندی، به سر می‌برد. او هم‌اکنون در پاریس کار و زندگی می‌کند.
ویژگی‌های شعر

رؤیایی نخستین شاعری بود که به طور آگاهانه و پی‌گیر از فرم در شعر سخن گفت و با پشتکار فراوان توانست دومین مجموعهٔ شعرش را تا حد زیادی به زیبایی‌شناسی مورد نظرش برساند و اثری ارائه دهد که به‌کلی با کتاب نخستینش متفاوت باشد.

دریایی‌ها اگرچه مخالفت و موافقت فراوانی در پی داشت، ولی این صف‌بندی‌ها تغییری در این واقعیت نمی‌داد که دریایی‌ها نوشته‌هایی آگاهانه‌است. رؤیایی بعدها تحت تأثیر مکتب غیرمتعهد شعر موج نو مکتب ضدتعهد شعر حجم را بنیان نهاد که در واقع «موج نو به‌سامان‌رسیده» در آن سال‌ها بود.

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : ید الله رویایی, شاعران پارسی,

موضوع :
ید الله رویایی ,  , 

شیخ احمد جام

 

شیخ الاسلام احمد ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی معروف به شیخ احمد جام  در سال ۴۲۷ – ۴۴۰ هجری – در روستای نامق زاده شد. نیاکان او از نوادگان جریر بن عبدالله بودند. نام او با القابی که به او داده‌اند چنین است:  شیخ‌الاسلام ، قطب‌الاوتاد ،  شیخ ابونصر احمد ژنده ‌پیل. او را گاه پیر جام یا شیخ جام نیز نامیده‌اند.

وی از عارفان و صوفیان بنام قرن پنجم و  ششم هجری قمری است. زادگاه وی نامق از دیار ترشیز یا کاشمر فعلی بوده و مدفن وی در تربت جام می‌باشد. طول عمر وی را بیشتر مراجع ۹۵ سال و بعضی ۹۶ سال ذکر کرده‌اند.

در چهل سالگی به تعلیم و ارشاد و گفتار و نگارش رساله و کتاب پرداخت. سفرهایی به نقاط مختلف کرد. در این سفرها بود که نفوذی در طبقات مختلف بوجود آورد و مردمانی به گرد او آمدند. شیخ جام در سال ۵۲۰ – ۵۳۶ هجری-  درگذشت. او را در معدآباد که بعدها به تربت جام شهرت یافت دفن کردند.

 




برچسب ها : شیخ احمد جام, شاعران پارسی,

موضوع :
شیخ احمد جام ,  , 

اَبوالنَّجم احمَدبن قوص‌بن احمد منوچهری دامغانی ناماور به منوچهری شاعر ایرانی بود.

زند‌گی

کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آن‌جا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیده‌ای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.

ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد دامغانی شاعر نیمهٔ اول قرن پنجم هجری قمری است. وی پس از تحصیل علوم و فضایل به خدمت امیر منوچهر فلک المعالی پسر شمس المعالی امیرقابوس وشمگیر والی گرگان رسید و به همین جهت تخلص منوچهری را اختیار کرد. وی بر ادب عربی و اشعار شاعران عرب و بر احوال و آثار شاعران پارسی احاطه داشت و نیز بر علوم دینی واقف بود و در دربار سلطان محمود غزنوی منزلتی والا داشت. وی ظاهراً مبتکر مسمط است. دیوان او مکرر به طبع رسیده و قریب به سه هزار بیت دارد. وفات او به سال ۴۳۲ هجری قمری اتفاق افتاده است و گویا در جوانی وفات یافته است.

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : منوچهری, شاعران پارسی,

موضوع :
منوچهری ,  , 

بیگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه (۱۱۹۸ قمری – ؟) شاعر ایرانی در دوران قاجار بود.

پدر بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به «نظیری»)، پسرش (میرزا احمد متخلص به «کشته») و برادرش (سید محمد متخلص به «سحاب») نیز همگی شاعر بودند.

مقام شعری بیگم از برادرش «سحاب» بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار می‌گفت. محمودمیرزا در تذکره نقل مجلس می‌نویسد رشحه شاعری بسیار توانا بود و «با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی که مهتر و بهتر شعرای نسوان می‌باشند همسر و برابر است.»

دیوان شعر بیگم به گفته محمودمیرزا سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوان‌های یک زن شاعر ایرانی بود ولی متاسفانه در دست نیست. در تذکره نقل مجلس صدبیت از شعرهای او و ضمیمه دیوان هاتف هفتاد و پنج بیت آمده است.

تاریخ دقیق مرگ وی مشخص نیست ولی تا سال ۱۲۳۱ ق رشحه هنوز زنده بود. (منبع : ویکیپدیای فارسی ذیل رشحه)

 

 

شب و روز من آن داند که دیده است                پریشان زلف او را بر بناگوش

ندارم عقل در کف ای خوشا دی                     ندارم هوش در سر ای خوشا دوش

نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل                       سخن می‌گفتی و می‌بردیم هوش

عیان روی گل و دامان گلچین                         نشاید گفت بلبل را که مخروش

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : رشحه, شاعران پارسی,

موضوع :
رشحه ,  , 

دلم خون است
اینجا واژه ها دلخون ،دلخون است
اینجا مهد شیران است
ایران است
معاویه كنون جای علی بنشسته ،مجنون است
دلم خون است
اینجا سرزمین كوروش و جمشید و كاوه
خاك ایران است
دلم خون است
هوای شهر افسرده
مردمانی پاك و دل مرده ،
ریا كاری چنان آب روان در شهرها جاریست
دلم خون است
نوید وصل می دادند
سرود عشق می خواندند
سرابی بود ظلمت زا
شرابی تلخ و وحشت زا
دلم خون است
جوانان وطن مام وطن
مرده است
كفر ناب دارد شهر
دلم خون است.



مزدک در اوايل زمان قباد ساسانى (۴۸۸ - ۵۴۱ ميلادي) پدر خسرو انوشيروان، مذهبى آورد که اصول آن با اصول سوسياليسم از جهات زيادى شباهت و بناى آن بر اشتراک مال وزن بود. مزدک در اندک مدتى پيروان بسيارى به‌دور خود جمع کرد و حتى قباد نيز پيرو کيش او گرديد. به‌همين علت و نيز به‌علل ديگر قباد از سلطنت خلع و زندانى گرديد، اما با دستيارى همسر او از زندان فرار کرد و به پادشاه هياطله(هياطله يا هيتاليان طايفه‌اى بودند از نژاد مغول که در زمان ساسانيان، بلخ و خيوه و نواحى اطراف آن‌را گرفتند و از سنه ۴۲۰ ميلادى بناى حمله به ايران را گذاشتند، بعدها کم‌کم با ملل مجاور خود مخلوط شده ملت خوارزم را تشکيل دادند.) پناهنده شد و برادر او جاماسپ به‌جاى وى بر تخت سلطنت نشست. قباد با کک پادشاه هياطله و با تلاش زرمهر از برزگان کشور دوباره به سلطنت رسيد. وى در اواخر سال ۵۲۸ و اوايل ۵۲۹ ميلادى مزدک و مزدکيان را قتل‌عام و آن کيش را منقرض کرد. بعد از مدتى بار ديگر کسانى‌که در خفا پيرو آن آئين بودند، به عناوين مختلف، براى حکومت، اسباب مزاحمت فراهم آوردند. به‌خصوص در دوران خلافت عباسيان جنگ‌ها کردند و نگرانى‌هاى زيادى براى آنان ايجاد نمودند. سرانجام در زمان خلافت المعتصم‌ابالله (۲۱۸ - ۲۲۷ هـ.ق) شکست خوردند و تلفات جانى و مالى فراوانى ديدند، ولى دست از فعاليت نکشيدند.

تا اينکه در سال ۳۰۰ هجرى به‌کلى کارشان ساخته شد و از بين رفتند.(جمال‌زاده، روزنامهٔ کاوه، شماره ۲ صفحات ۸ تا ۱۰ و شماره‌هاى ۴ و ۵ صفحات ۵ تا ۱۱) محمداقبال لاهورى در کتاب خود (سير فلسفه در ايران) چنين مى‌گويد: 'اين پيامبر مردم‌گراى کهن در عصر انوشيروان ساسانى (سدهٔ ششم مسيحي) مى‌زيست. مزدک در برابر يک‌گرائى زروانيان عصر خود واکنشى کرد و نظرى دوگراى آورد... خدا در نظام فکرى مزدک از احساس برخوردار است و در حضور سرمدى خود، چهار نيروى اصلى دارد: تميز و حافظه و فهم و سرور. نيروهاى چهارگانه در چهارتن متجلى مى‌شوند، و اين چهار تن به يارى چهار تن ديگر، به جهاندارى مى‌پردازند. خصايص موجودات که باعث جدائى آنها از يکديگر مى‌شوند، زادهٔ نسبت آميزش نيروهاى چهارگانه هستند.

ممتازترين جنبه تعاليم مزدک مردم‌گرائى او است... مزدک مى‌گفت که همه افراد انسان برابر هستند، ولى ديوان بدخواه که مى‌خواهند جهان خدائى را صحنه رنج بى‌پايان گردانند، با جعل مفهوم مالکيت انفرادي، مردم را به نامردمى مى‌کشانند.

دکتر معين بر اين باور است که 'مزدک مردى از نسا و يا استخر فارس بود، دو قرن پيش از مزدک، مردى به‌نام زرتشت بونده (بوندس) پسر خورگان از مردم فسا که مانوى بود کيشى به‌نام دريست دين (Drist-den) پى‌ريزى کرد که مزدک که مرد عمل بود اين آئين را رواج داد. وى پسر بامداد است.

سالوکان که به عربى ايشان را صعلوک مى‌گفتند بازماندهٔ جوانمردان مردکى بوده‌اند که باور داشتند بايد به‌زور شمشير، از ثروتمندان گرفت و بين فقرا و ناداران پخش کرد. گروهى از سالوکان از عربستان مانند عروة‌بن‌الورد، شاعر معروف نشان مى‌دهد که انديشه‌هاى مزدکى تا کجا در عربستان نفوذ داشته است.

اصل سخن مزدک يا به گفتهٔ علامه اقبال لاهوري، جوهر انقلاب مزدک بر مبناى اصل اشتراک مالکيت بوده است. منع ذبح حيوانات و منع خوردن گوشت يکى از دستورهاى اوليهٔ او بوده است. به‌اضافه اينکه پيروان وى در سراسر زندگى جامه‌هاى درشت و خشن بر تن داشته و پيوسته با سختى و پرهيز از لذات شهوانى زندگى مى‌کردند.

پيام‌هاى مزدک سبب شد که پس از وى کسانى قد علم کنند و در مقابل زور و ستم بايستند مانند به‌آفريد، سنباد، اسحق، استاذسيس، عطايا، ابومسلميه (پيروان ابومسلم)، مبيضه (سپيد جامگان)، محمره (سرخ جامگان)، خرميه، جاويدان، بابک خرم‌دين و ديگران. در نتيجه کارها و جنبش مزدک و پيروان پس از او، مقدار زيادى از تب ثروت‌اندوزى اغنياء کاسته شد و ظلم و ستم تا اندازه‌اى تعديل گرديد.






برچسب ها : آیین مزدک, مزدک شناسی,

موضوع :
آیین مزدک ,  , 

صلیب شکسته یا گردونهٔ خورشید[۱] یا سواستیکا (به سانسکریت: स्वस्तिक) یک چلیپا با شاخه‌های ۹۰ درجه به سمت راست یا چپ است. که معمولاً با جهت افقی یا گوشه‌هایی با زاویه ۴۵ درجه می‌باشد. در شکل هندی نقطه‌هایی در هر ربع آن قرار می‌دهند.

سواستیکا از واژه سانسکریت "svastika" مشتق شده و به معنای خوب برای بودن است. در فرهنگ هند و اروپایی، این نشان بر روی اشیا یا مردم ایجاد می شد تا برایشان شانس خوب بیاورد. این نشان برای هزاران سال متداول بوده است، خصوصاً به عنوان یک نماد هند در کتابهای مقدس، به معنای بخت، برهما یا سامسارا (تولد دوباره). امروزه این نشان معمولاً در آثار هنری هندی و معماری کنونی و باستانی هندو و نیز در خرابه‌های شهر تاریخی تروآ دیده می شود.[۲]

چلیپای شکسته در بسیاری از هنرها و طراحی‌های تاریخ بشری پدیدار می‌باشد، نشان بسیاری از چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید در آئینمهر پرستی، برهما یا هندوها بود. در روزگار باستان، صلیب شکسته در بین سومری‌ها، سلت‌ها و یونانی‌ها استفاده می‌شد.

در غرب، چلیپای شکسته با نام سواستیکا به عنوان نماد نازیسم شناخته می‌شود (به خاطر آنکه به عنوان نشان حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان به‌کار می‌رفت). پس از جنگ جهانی دوم[نیازمند منبع]، این نماد وجهه بدنامی در غرب پیدا کرده‌است.

                                                                        منبع:wikipedia



مانى مى‌گفت: پيدايش عالم از دو هستى است. يکى نور، ديگرى ظلمت. نور لايتناهى است و او خداوند و فرشتهٔ جنان‌النور است و پنج عضو دارد که عبارتند از: حلم، علم، عقل، غيب، و فطنت به ضميمهٔ پنج عضو ديگر که عبارتند از: محبت، ايمان، وفا، مروت و حکمت. خداوند با اين صفت‌ها ازلى بوده و دو چيز ازل ديگر هم با او است که يکى آسمان و ديگرى زمين است.

اعضاءِ آسمان پنج است که عبارتند از: حلم و علم و عقل و غيب و فطنت و اعضاءِ زمين نيز پنج است که به‌ترتيب زير هستند: نسيم، باد، نور، آب و آتش.

ظلمت نيز پنج عضو دارد که عبارتند از: ضباب(ضباب (Zabab)، ميغ و بخارى که در زمستان در هوا پيدا مى‌شود (منتهى‌الارب))، حريق، سموم، باد مهلک، دود و ظلمت. هستى نورافشان در کنار هستى ظلمت است و مانعى ميان آنها نيست. نور را از سمت بالا، راست، پائين و چپ پايانى نيست و ظلمت نيز از چهار طرف پايانى ندارد.

شيطان از زمين تاريک و ظلمانى است و ذات او ازلى نيست. سرش مانند شير و بدن او مانند اژدها و بال‌هاى او همچو بال پرندگان و دم او چون دم ماهى است و مانند چهارپايان چهارپا دارد. شيطان همين که از ظلمت پديدار گشت هر چيزى را که پيش رويش ديد به دم درکشيد و بلعيد و تباه کرد و از سمت راست و چپ به جولان آمده رو به پائين آورد و در همه‌جا تبهکارى کرد و ستيزه‌کنندگان با خود را نابود ساخت. سپس اراده کرد به بالا رود، ولى چون پرتوافشانى نور را ديد ناراحت و نگران شد. زمين پرتوافشان از کارهاى شيطان آگاه گرديد و آگاهى او سبب آگاهى عالم فطنت و عالم غيب و پس از آن عالم عقل و سپس عالم حلم گرديد. سپس فرشتهٔ جنان‌النور آگاه شده براى سرکوبى او حيله‌اى به‌کار برد. به برکت روح خود و عوالم پنج‌گانه و عناصر دوازده‌گانه خود نوزادى به‌وجود آورد که همان انسان قديم(پسر خدا يا اورمزد يا مسيح درخشان که به سريانى 'ايشوزيواء' ناميده مى‌شود.) بود و او را نامزد ستيزه با ظلمت کرد.

انسان قديم نيز خود را به اجناس پنج‌گانه (پنج الهه) نسيم، باد، نور، آب و هوا آراست و آنها را به سپر و سلاح خود قرار داد، اولين چيزى که به تن پوشيد نسيم بود و بالاى آن نسيم بزرگ، نور خيره‌کننده را پوشيد و بر آن نور پوششى از آب غبارانگيز گذاشته و در بادى تند پنهان شده سپس آتش را چون سپر و نيزه به‌دست گرفت و با شتاب از جنان پائين آمده تا به مرز جنگ رسيد. شيطان قديم نيز به اجناس پنج‌گانهٔ خود که عبارت بود از: دود، حريق، ظلمت، سموم و ضباب روى آورده و آنها را زره و پناهگاه خود قرار داده با انسان قديم روبه‌رو گرديد و مدت‌ها با هم جنگيدند. در اين نبرد شيطان بر انسان چيره شد و نور او را بلعيد و او را با اجناس و عناصر او محاصره کرد، فرشتهٔ جنان‌النور الههٔ ديگرى را به‌دنبال او فرستاد و نجات او داده و بر ظلمت پيروز گردانيد و آن فرشته‌اى که به‌دنبال انسان پائين آمد و او را از دست آن دوزخيان نجات داد و اسيرانى از ارواح ظلمت گرفت، حبيب‌الانوار نام داشت.

پس از آن به جهت و روح‌الحيات به آن مرز آمده در آن ژرفاى دوزخ قديم نگاه کرد و انسان قديم و فرشتگان را در محاصرهٔ ابليس و همراهان شرارت پيشهٔ او ديد. در اين هنگام روح‌الحيات با صداى برق‌آساى بلندى به انسان قديم ندائى در داد که به‌صورت الهه درآمد و با شيطان قديم درآميخت، يعنى اجزاءِ پنج‌گانهٔ نور با اجزاءِ پنج‌گانهٔ ظلمت درآميخت به اين ترتيب که دود با نسيم آميخته شد و اين نسيم ممزوج از آن به‌وجود آمد. آنچه لذت و آسايش نفس و حيات حيوانى است از نسيم و آنچه نابودى و آزار است از دود است. حريق با آتش آميخته شد اين آتش از آن آميزش فراهم آمده است. آنچه سوزندگى و نابودى و فساد دارد از حريق و آنچه درخشندگى و روشنائى دارد از آتش است. نور با ظلمت درآميخت و اين جسم‌هاى ستبر و کلفت چون طلا و نفره و امثال آن پيدا شد. آنچه صفا و زيبائى و نظافت و سود دارد از نور و هرچه چرکى و تيرگى و غلظت و قساوت دارد از ظلمت است. سموم با باد آميخته شد و اين باد کنونى از آن است و آنچه منفعت و لذت دارد از باد و هرچه موجب اندوه و شرم و زيان است از سموم است. ضباب با آب آميخته شد. چيزهاى صفادار و گوارا و ملايم نفس از آن آب و چيزهاى جدائى‌اندازه و خفه‌کننده و موجب نابودى و سنگينى و فساد از سموم است.

همين‌که اجناس پنج‌گانهٔ ظلمت با اجناس پنج‌گانهٔ نور آميخته شدند، انسان قديم تا ژرفاى مغاک پائين رفته اجناس ظلمت را از بيخ و بن درآورد تا بيشتر شوند سپس به‌بالا يعنى جايگاهى که در ميدان جنگ داشت برگشت و به برخى از فرشتگان دستور داد قسمت به‌هم آميخته را به زمين ظلمت که در پشت نور قرار داشت بکشانند و از آسمان بياويزند، سپس يک فرشتهٔ ديگر را گماشت که آن اجزاءِ به‌هم آميخته را نگهدارى کند.

فرشتهٔ عالم نور به يکى از فرشتگان خود امر کرد تا از آن اجزاى به‌هم آميخته، اين عالم را بيافريند، به‌طورى که اجزاى نورانى از اجزاى ظلمانى جدائى داشته باشند. او ده آسمان و هشت زمين بيافريد، يک فرشته براى حمل آسمان‌ها و يکى هم براى برداشتن زمين گماشت. براى هر آسمان دوازده دروازه با دهليزى بسيار بزرگ و گشاد قرار داد.

پس از آن خورشيد و ماه را براى تصفيه نور اين عالم آفريد. آفتاب تصفيه‌کنندهٔ نورى است که با اهريمنان گرما آميخته و ماه تصفيه‌کنندهٔ نورى است که با اهريمنان سرما آميخته است و همهٔ اينها در ستونى از تسبيحات و نيايش‌ها با ساير تسبيحات و تقدسات و سخنان نغز و نيکوکارى‌ها به آسمان مى‌رود و به آفتاب واگذار مى‌شود و آفتاب آن‌را به نورى که در عالم تسبيح و در بالاى آن قرار دارد مى‌دهد و از آنجا به‌سوى نور برگزيده و خالص رهسپار مى‌گردد. اين کار تا وقتى است که از نور چيزى بماند که آفتاب و ماه توانائى تصفيه آن را نداشته باشند. در اين هنگام فرشتهٔ حامل زمين‌ها برکنار مى‌شود و فرشتهٔ ديگر آسمان‌ها را رها مى‌کند و بالا و پائين درهم مى‌ريزد و آتش و به جوش و خروش درمى‌آيد و در تمام اشياء زبانه مى‌کشد تا هر نورى که در آنها باشد تحليل رود.

اين خروش و زبانه کشيدن آتش ۱۴۶۸ سال ادامه خواهد داشت. همين‌که اين تدبيرها به پايان رسد و زشتى روح ظلمت، رستگارى نور و اوج گرفتن فرشتگان و لشگريان نگهبانان را ببيند به زارى درآيد و قصد جنگ کند. سپاهيانى که دور او هستند وى را سرزنش کنند و او به قبرى فرو شود که براى او کنده بودند و بر آن قبر سنگى به بزرگى دنيا گذارند که او را خرد و خمير مى‌سازد.






برچسب ها : ایین مانی, گفته های مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

آئين مسيحيت از کيش ميترا متولد شد. همان‌طورى که در مهرابه‌ها چشمه‌ آب جارى بود، مسيحيان نيز روى بدنهٔ تابوت‌هاى آنها صحنهٔ جارى شدن آب از چشمه به‌وسيلهٔ موسى کليم را حک مى‌کردند.(در سفر خروج باب هفده آيه‌هاى ۷-۳ چنين آمده که يهوديان پس از خروج از مصر دچار بى‌آبى شده و با موسى معارضه کردند. موسى به خدا متوسل شد که اين قوم مرا سنگ‌سار خواهند کرد، انديشه‌اى بساز. خدا گفت عصايت را به صخرهٔ هوريب (Horib) بزن تا آب روان شود و موسى چين کرد. بعد قديسان اديان رواتى در معجزهٔ بيرون آوردن آب از زمين يا سنگ ساختند و اين کار از معجزات به‌شمار آمد.)




برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

مانى بنيانگذار دين مانوى پسر فاتک (Fatak) يا فتق‌بن‌ابوبرزام و از حسکانيان بود(حسکانيان گروهى از فرزندان نيشابوريان و آنان نيز از اشکانيان بودند.). آگامپيوس پدر او را اهل شوش دانسته است. نام مادر او را نوشيت يا يوسيت گفته‌اند و در کتاب‌الفهرست ابن‌نديم، راميس و به‌قولى اوتاخيم و به‌قولى ديگر مريم يا مرمريم ذکر کرده‌اند. پدر و مادر او هر دو از پاتى‌ها بوده‌اند.

در مأخذ مسيحى - لاتيني، اسم مانى را قوربيقوس و در مأخذ يونانى کوپريکوس ثبت کرده‌اند. بعضى‌ها اين کلمه را مصحف کرفه‌گر (نيکوکار) فارسى فرض کرده‌اند.

مانى در بابل متولد شده، در قريهٔ مردينو در کوثى عليا. در سال چهارم سلطنت اردوان و در سنهٔ ۵۲۷ تاريخ منجمان بابل که از اول ماه نيسان بابلى سنهٔ ۳۱۱ پيش از ميلاد مسيح شروع مى‌شود، يعنى در آن سال بابلى که از هفتم آوريل رومى يوليانى سنهٔ ۲۱۶ مسيحى تا بيست‌وهفت مارس سنهٔ ۲۱۷ امتداد داشت تولد يافته است.

فاتک اصلاً از همدان بوده ولى در تيسفون مستقر بود که هاتفى وى را ندا داد که اى فاتک، از خوردن شراب و گوشت و مباشرت با زنان بپرهيزد و هيچ زنى را به حبالهٔ نکاح خود در نياور. فاتک که اين ندا را شنيد به جنوب رفته در ناحيه ميشان (دشت ميسان) ساکن شده و به فرقهٔ مذهبى مغتسله يعنى تعميدکنندگان که همان اسلاف ماندائى‌ها يا صبهٔ کنونى و صابئين قديم(به ظن قوى اين فرقه پس از مهاجرت از فلسطين در همان خطهٔ ميسان ساکن شدند. اينان پيروان يحيى‌بن‌زکريا هستند و تعميد عمل مذهبى آنها است. بعدها طريقهٔ کنونى مخلوط با عقايد بابلى و ايرانى داخل معتقدات آنها شد.) است پيوست و طريقهٔ آنها را کم و بيش را با دستور هاتف غيبى وفق داد. هنگامى‌که هاتف او را نداد داد، زن او مريم، مانى را باردار بود و پس از اينکه او را زائيد، خواب‌هاى خوبى در مورد پسر خود ديد و چنين مى‌پنداشت که آنچه را ديده در بيدارى بوده است. مثل اين بود که کسى او را مى‌گيرد و به آسمان مى‌‌برد و برمى‌گرداند. پدر او کسى را فرستاد که مانى را نزد او بياورد تا پيش خودش تعليم ببيند و به کيش وى درآيد. مانى پس از بلوغ به کيش پدر (مغتسله) درآمد. او درهمان کودکى سخنان حکيمانه‌اى مى‌گفت دوازدهمين سال او که تمام شد، از فرشتهٔ جنان‌النور که همان خدا است وحى بر او نازل شد. فرشته‌اى که وحى را آورد توم نام داشت و در زبان نبطى به معنى قرين (همزاد) است. توم به وى گفت: از اين ملت کناره‌گيرى کن زيرا تو از آنان نيستى و بر تو است که پرهيزگارى و ترک شهوت‌رانى کنى ولى هنوز هنگام ظهور تو فرا نرسيده، براى اينکه تو خردسال هستي، هنگامى که بيست‌وچهار سال او به پايان رسيد، توم آمده به‌وى گفت: آن هنگام فرا رسيده که ظاهر شوى و رسالت خود را اعلام کني.

مانى در سال ۲۷۶ مسيحى درگذشت برخى برآنند که وى را مصلوب کردند.

تا چندى پيش، از کتاب‌هاى مانى اطلاعى در دست نبود و هر چه در اين باب گفته مى‌شد از گفته‌هاى مورخان مسيحى و مربوط به مباحثات و مشاجراتى مى‌شد که ميان ترسيان و مانويان در مى‌گرفت. مورخان مؤلفان عرب و ايرانى مانند مفصل‌بن‌عمر جعفى و جابربن حيان و طبرى و محمد‌ابن اسحق‌النديم و مسعودى و يعقوبى و ديگران اطلاعات بسيار گرانبهائى جمع‌آورى کرده‌اند. ولى اخيراً در نتيجه کاوش‌هائى که در ترکستان به‌عمل آمد، در نزديکى تورفان کتبى چند از مانى به‌دست آمد که به زبان سغدى و ترکى و چينى نوشته شده است. چون دين او به مصر هم گسترش يافته بود، آثارى از او به زبان قبطى نيز کشف شده است. متون مذکور مربوط به تعاليم ديني، و عظ و خطابه و سرودهاى مذهبى مانويان است. مانى کتابى هم به‌نام آئينهٔ اعترافات دارد. مهم‌ترين کتب مانى را کنزالاحياءِ شاپورگان و سفرالاسرار مى‌دانند. مانى کتاب‌هاى خود را با نقاشى‌هاى زيبا مصور مى‌کرد و از اين رو برخى در آن زمان او را مانى نقاش مى‌ناميدند.

به‌طور خلاصه مى‌توان گفت که مانى داراى هفت کتاب بود که يکى به زبان فارسى و شش کتاب به زبان سورى بود که برخى عبارتند از: کتاب سفرالاسرار، کتاب سفرالجباره و نيز رسالات متعددى از جمله: رسالة‌الهند العظيمه، رسالة قضاء العدل، رسالة الهدى الصغيره، رسالة سيس ذات الوجهين، رسالة التدبير، رسالة سهراب فى الفرس و ده‌ها رساله ديگر. مانى رسالت خود را آخرين نجات‌دهنده مى‌دانست.. به‌زعم او پيامبران پيش از او: بودا، زرتشت و عيسى بوده‌اند، اما عيسائى را که او پيامبر خوانده گويا غير از عيسى‌بن مريم است، زير او عيسى‌بن مريم را شيطان مى‌دانسته است، وى تورات را به‌کلى رد کرده و منکر موسى است. با تجزيه و تحليل عقايد مانويان معلوم مى‌شود که او افکارى از مذاهب بومى ايران مانند زرواني، زرتشتي، اساطير بابلي، عقايد عيسائى و طريقهٔ گنوسى به‌ويژه مرقيون و صابئه را گرفته و يکجا جمع کرده و با اصولى که خود بنيان نهاده درآميخته و کيشى به‌وجود آورده که بنابر ادعاى او جنبه علمى دارد. مبناى دين مانى بر دوگانه‌پرستى (ثنويت) است.

مانى مى‌گويد: 'در آغاز آفرينش دو دنيا (دوبن) به‌وجود آمد يکى جهان نورانى که در رأس آن پدر بزرگان و خداوند مهربان قرار داشت و ديگر عالم ظلمت تحت تسلط امرى پنج‌گانه تاريک دل و ظلماني. ميان اين دو کشور يعنى کشور نور و کشور ظلمت سر حد مشخصى قرار داشت، ولى جهان تاريکى در صدد برآمد بر منطقهٔ نور تخطى و تجاوز کند و در اين عمل توفيق نيافت' .

مراسم عبادى مانويان توأم با سرودهاى مذهبى بوده که شنونده را مفتون مى‌ساخته است.

مانى مى‌کوشيد تا ميان دين خود و مسيحيت رابطه‌اى برقرار کند، چنانکه در مورد آئين بودا و زرتشت هم کرده بود. جنبهٔ مسيحى پيام او براى غرب و جنبهٔ بودائى او براى شرق بود، ميان اين دو حوزهٔ دعوت امپراتورى ايران قرار داشت که براى آن بخش زرتشتى نظام او تهيه شده بود. بنياد مانويت، ايرانى است، ولى نه ايرانى محض، بلکه زرتشتى از زاويهٔ ديد گنوسي. بايد توجه داشت که دين مانى همراه کيش زروانى که در زمان ساسانيان گسترش يافت ضربه‌اى بود براى وحدت دينى و ملى ايران، زيرا گرويدن عدهٔ زيادى به کيش ماني، دين زرتشتى را تهديد مى‌کرد. مانى با اينکه کيش خود را بر مبناى سه آئين بودائي، زرتشتى و مسيحى قرار داد و دامنهٔ تبليغات او تمامى بين‌النهرين و مصر و ايران را در برگرفت نتوانست دوام و بقاءِ خود را حفظ کند ليکن براى ايرانيان دو جنبهٔ خير و شر دربرداشت. خير ازآن جهت که مغان را وادار به جمع‌آورى و تدوين و تفسير کتاب مقدس اوستا کرد و آنان را بيش از پيش به‌راه ديانت کشانيد، با کشته شدن مانى و پيروان او کيش زرتشتى جانى تازه و دوباره به خود گرفت. چون دوگانگى عجيبى بين مردم آريائى ايران به‌وجود آمد که اگر مدتى ادامه پيدا مى‌کرد تبديل به کشت و کشتار و فسادى بس زياد مى‌گرديد، چنانکه همين دوگانگى زودگذر آغازى براى ضعيف شدن ايران و حملهٔ تازيان بود.





برچسب ها : ایین مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

اساس احکام کيش مانى ايمان به چهار بزرگ است. خدا و نور او و توانائى‌ او و حکمت او. خداوند تبارک و تعالى فرشتهٔ جنان‌النور است و نور او آفتاب و ماه و نيروى او فرشتگان پنج‌گانهٔ نسيم و باد و نور و آب و آتش و حکمت او همين دين مقدس است که بر پنج معنا استور است. ۱. معلمان فرزندان حلم و بردباري. ۲. مستعمان فرزندان علم. ۳. کشيشان فرزندان عقل. ۴. صديقان فرزندان غيب. ۵. سماعان فرزندان فطانت.

واجبات دهگانهٔ کيش مانى عبارت است: ترک بت‌پرستي، ترک دروغ‌گوئي، ترک بخل و زفتي، ترک آدم‌کشي، ترک زناکاري، ترک دزدي، ترک آموختن علل و اساب جادوگرى و پايدارى در دو چيز، يک نداشتن شک و ترديد در کيش و دوم سستى و فتور در کار.

مانى در شبانه‌روز چهار نماز را واجب دانسته و اوقاتى را به روزه اختصاص داده است.





برچسب ها : ایین مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

پيش از ظهور زرتشت آريائيان در قالب زروانيگري، مهرپرستى نيز اختيار (کلمهٔ مهر را دارمستتر به‌معنى دوستى و محبت مى‌داند. يوستى مى‌گويد که مهر واسطه و رابطهٔ فروغ محدث و فروغ ازلى و به‌عبارت ديگر واسطهٔ بين آفريدگار و آفريدگان است. در گات‌ها کلمهٔ ميترا به‌معنى عهد و پيمان آمده است. مهر در اوستا از آفريدگان اهورامزدا محسوب شده و ايزد محافظ عهد و پيمان است و از اين رو فرشتهٔ فروغ و روشنائى است تا هيچ چيز بر او پوشيده نماند. ماه هفتم سال و روز شانزدهم هر ماه و يشت دهم اوستا و جشن مهرگان مخصوص او است. کيش مهر از ايران به بابل و آسياى صغير رفت و سپس پرستيده شد و به اين گونه آئين مهرپرستى پديدار گشت. (فرهنگ معين)) کردند.

در کتيبه‌هاى هخامنشى ميثر (Mithra) آمده که تلفظ اوستائى مهر است. در سانسکريت ميترا (Mitra) و در پهلوى ميتر (Mitr) و در پارسى مصطلح امروز مهر خوانده مى‌شود.

کهن‌ترين سند نوشته شده الواح گلينى است متعلق به ۱۴۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح که در کاپاتوکا (Kapatuka) از شهرهاى آسياى صغير، در محلى به‌نام بغازکوى پيدا شد. در کنار نام اين دو خدا، نام دو خداى کهن هند و ايرانى ايندرا Indra) نساتى (Nasatya) نيز آمده است.

در اوستا ميترا مقام شامخى دارد و در زمان پيش از اوستا و رستاخيز زرتشتي، بزرگ‌ترين خدا به‌حساب مى‌آمد.

اين نشانه א که صليب (چليپا) شکسته ناميده شده است، در حقيقت صليب شکسته نيست. اين نشانه آريائى است، زيرا در ايران و هند هزاران سال پيشينه دارد.

اين نشانه א نخستين‌بار در حدود خوزستان يافت شده و مربوط به هفت هزار سال پيش از ميلاد مى‌باشد به اين ترتيب پيشينه تاريخى آن در ايران بسى کهن‌تر از پيشينه آن نزد آريائى‌هاى هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشيد ناميده است.

در گرمى (Germi) مغان آذربايجان گورهاى خمره‌اى از دوره اشکانى به‌دست آمده که در ميان آنها پارچه‌اى بسيار زيبا يافت شده است که داراى اين نقش مى‌باشد.

همچنين اين نگاره بر دهانهٔ پاره‌اى از خمره‌هاى سفالين که مرده‌ها را در آن مى‌گذاشته‌اند ديده شده است

در مواردى ديگرى چون جام تپه‌حسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقيق مربوط به دورهٔ اشکاني، گردنبند زرينى مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گيلان اين نگاره به چشم مى‌خورد.

گردونه خورشيد نخست به اين شکل א بوده و کم‌کم خطوط منحنى از بين رفته گاهى به‌صورت + و گاهى با خطوط شکسته ولى با زاويه‌هاى ۹۰ درجه ترسيم شده و شکل هندسى و ترکيب کامل يافته است. اقوام باستانى بسيارى از جانوران را مى‌پرستيد‌ه‌اند و از همين جا توتميسم (Totemisme) پيدا شده است. يکى از اين حيوانات بز کوهى است که مظهر سودرسان طبيعت، يعنى خورشيد بوده است اين نقش بر ظروف بازمانده از سده‌هاى پيش از ميلاد ديده شده و مهم‌تر از همه رابطه‌اى است که مردم باستانى ميان هلال ماه و خورشيد و شاخ بز کوهى قرار داده بودند. در بسيارى از سفال‌ها در ميان انحناى شاخ اين جانور و نيز بر پشت آن نشانه + يا א ديده مى‌شود. مثلاً بر ليوان سفالين مربوط به ۳۱۰۰ سال پيش از ميلاد که در سيلک کاشان به‌دست آمده نگاره + در زير انحناى شاخ گوزن پيدا است.

در کتاب مذاهب بزرگ جهان تصويرى است که از کف پاى بودا و بر آن نگاره‌هائى است که شناساننده و باورها و آئين و سمبول‌هاى او است از جمله بر چهار انگشت پاى وى نشانه گردونه مهر ديده مى‌شود.

شمال و شمال باخترى ايران مرکز مهرپرستان بوده است. پلوتارک(پلوتاريک يا پلوتارخوس - Plutarkus = در سال ۴۶ پس از ميلاد زاده شده و در سال ۱۲۰ در گذشته.) مى‌گويد: 'هرمزد در عالم معنوى به نور همانند است و اهريمن به تاريکى و ميان اين دو مهر قرار دارد' .(اوستا - يشت‌ها، گزارش پورداود ص ۴۰۱)

زرتشت براى گسترش مزداپرستى از اهميت ايزدان ديگر کاست و مهر را که پايهٔ خدائى گرفته بود يکى از ايزدان کيش خود به‌شمار آورد. با نگرش به اينکه نشانه گردونه مهر به شاهين و فروهر هم بسيار نزديک است مى‌توان پنداشت در زمانى که از اهميت مهر کاسته شده نشانه مقدس ميترائيسم رفته‌رفته به شاهين مبدل شده و اين شاهين و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوى و روحانى اين نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مينوى گرديده است.

هم‌اکنون اين نقش را به گونه‌اى ديگر بر کاشى کارى سر درب خاورى آرامگاه بايزيد در بسطام مى‌توان ديد.

ميترا به‌معناى رفيق و همدم يک‌دل و يارى‌کننده است.

آديت‌ها فرزندان آديت (Adit) بوده و جزءِ هفت خدايانى هستند که در آسمان زندگى کرده‌اند و مافوق آنها وارونا است.(Varunan) که برشش خدا سرورى دارد و آديت خوانده مى‌شود، و ميترا بلافاصله پس از او قرار دارد.

در کتب هندوئي، ميترا در شکل و هيئت خداوند خورشيد کمتر ظاهر مى‌شود، که مشهورترين آنها سورى (Surya) يا سويترى (Savitri) است که خود هفتمين آديت‌يَ نيز هست.

وارونا، خداى آسمان و رب‌النوع شب نيز هست.

ميترا خداى روشنائى و نور و خداى موکل روز است. براى اين دو خداى شب و روز، مراسم مشترکى برپا مى‌کنند. ميترا و وارونا از خدايان کهن هندوها هستند و گاهى آنها را بزرگ‌ترين خدايان خوانده با اورانوس (Uranos) يونانيان برابر مى‌دانند. ميترا، خداوند آب‌ها و درياها نيز هست و يکى از صفات او اود - دام (Ud-dama) يعنى محاصره‌کننده است و همسر او وارونى (Varuni) الهه شراب است و در اساطير گاهى با نام‌هاى چون سورا (Sura) يا ماد (Mada) نيز خوانده مى‌شود.

در تأويلات اساطيري، به‌ويژه با وجود مشابهاتى در اوستا و منابع پهلوى و آئين مهر بين ميترا و گاوکشى رابطه‌اى مى‌توان ديد.

خدايان در صدد برآمدند گاو مقدس را که وهجرگا آفريده بود از بين ببرند و سرانجام همين کار را کردند. کشته شدن گاو مقدس و جارى شدن خون او بر روى زمين موجب رستاخيز طبيعت و به‌وجود آمدن انواع جانوران و گياهان شد. بعدها در پرده‌هاى نقاشى در مهراب(مهرآب - دريا پنجره‌اى که به طرف آفتاب باز مى‌شد و مؤمنان به طرف خورشيد اهورامزدا را پرستش مى‌کردند (به‌معناى مکانى به‌طرف خورشيد)) همهٔ مهرابه‌ها با تغييراتى جزئي، قربانى کردن گاو را ترسيم کردند. غار با سقف نيلگون و تزئين ستاره‌اي، کنايه از آسمان و کل جهان بود و به‌همين جهت محل ورود و حواشى غار را با گل و گياه تزئين مى‌کردند و جريان آبى را به داخل مهرابه جهت شستشو برمى‌گرداندند. همين امر باعث شد که در فصل بهار قربانى گاو انجام شود و چنين تفسير گرديد که اگر خون گاو بر روى مزارع و دشت‌ها و بيشه‌زارها بريزد، طراوت و فراوانى در طبيعت از سر گرفته مى‌شود. دم گام داراى نقش موثرى است، زيرا خوشه‌هاى گندم از آن توليد مى‌شود. پس از رستاخيز بهار و گذر تابستان و پائيز، ناگهان زمستان همه چيز را تباه مى‌کرد، سبزى و طراوت و شادابى و زندگى طبيعت خاموش و راکد مى‌ماند، اما با طليعهٔ بهار، قتل گاو منجر به آفرينش دوبارهٔ زندگى بر روى زمين مى‌شد.

در بابل، سومر، چين، ژاپن، سوريه، روم، يونان، مصر، هند و جاهائى ديگر اين روايت و همانند آن موجود بود. و به‌تدريج کشتن گوسفند و بز و خروس باب شد. به‌موجب بند هش و برخى ديگر از منابع پهلوى چون زمينه خرد، جاماسپ‌نامه و دينکرد، اهريمن به نخستين آفريدهٔ اهورامزدا در نبرد ميان خير و شر دست يافت و گاو کشته شد، آنگاه از خون و پيکر آن انواع گياهان و جانوران در پهنهٔ زمين به‌وجود آمد و آنگاه که اهريمن در صدد برآمد که نطفهٔ گاو را از بين ببرد، نطفه به کرهٔ ماه انتقال يافت، به‌همين سبب رويش گياه و ازدياد نسل جانوران با ماه پيوند يافت(رجوع شود به کتاب آئين مهر، ميترائيسم ص ۸۰) اين روايات از ايران به اروپا رفت و رازها و ابهامات تازه‌اى بر آن افزوده گشته گاوکشى و گوسفندکشى در آنجا رونق گرفت.

ميثر يا مهرنيز در اوايل بهار زندگى جديدى به خود مى‌گيرد. کشته شدن گاو به‌دست او منجر به تجديد حيات در طبيعت مى‌شود و سپس در آغاز زمستان ناگهان ناپديد شده سوار بر ارابه‌ خود به آسمان بالا مى‌رود. موردى که جاى بسى شگفتى است، زايش ميترا است، چون وى از پاره سنگى زاده مى‌شود. ليکن لوحى يافت شده که ميترا را در حال زايش از يک درخت نشان مى‌دهد. او ابتدا در شکم درخت جاى دارد اما بعد شاخه‌اى شکفته ميترا مانند گلى از آن تولد مى‌شود.

افسانه‌هاى آت‌تيس (Attis) و آدونيس (Adonis) و ازيريس (Osiris) شباهت تامى با اسطورهٔ ميترا دارند.

غسل تعميد مسيحيان، ظرف آب متبرک در کليسا، سقاخانه‌ها و حوضچه‌هائى که در مدخل مساجد و تکيه‌ها برپا مى‌کردند همه از يادگارهاى کيش ميترا است، زيرا که در مهريشت به‌روشنى از غسل و شستشو در آئين ميترا ياد شده است.





برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

با شکست و مرگ اردوان پنجم ، آخرين شاهنشاه اشکاني، در نبرد با اردشير بابکان، سلسله اشکاني انقراض يافت و آفتاب دولت ساساني پديدار شد. آفتاب دولتي که برابر نظر کاوشگران و پژوهندگان نامدار تاريخ چون پرفسور آرتور کريستين سن، نگارنده کتاب ارزشمند ايران در زمان ساسانيان، عهد بزرگ تمدن ادبي و فلسفي ايران باستان در دوران حکومت پادشاهان آن آغاز شد.
در روزگار ساسانيان چنانکه از اسناد و منابع تاريخي بر مي آيد با توجه به اوضاع طبقاتي، تعليم و تربيت به تقريب مختص و ويژه خانواده هاي نجبا و اشراف بوده و مردم عادي بهرهاي از آن نمي يافتند. با اين وجود، به دليل رشد ديوانسالاري و قدرت يابي هرچه بيشتر حکومت مرکزي و افزايش ارتباطات و... نسبت به روزگاران پيشين نياز بيشتري به دبيران، کارگزاران دولتي و ماموران مالياتي احساس شد، در نتيجه تعليم و تربيت و به تبع آن دانش و دانش پژوهي تا اندازه اي گسترده تر گرديد، ظاهرا نياز به تعليم يافتگان چنان احساس مي شد که شمار بسيار معدودي از طبقات غيراشرافي و متوسط جامعه نيز اجازه يافته بودند از سواد و تعليم و تربيت مختصري برخوردار شوند.
در دوران فرمانروايي شاهنشاهان ساساني، به سبب پيدايش مذاهبي نوين چون مانوي و مزدکي و همچنين ظهور و گسترش آيين بودا و دين مسيح و همچنين مسائل جديد اقتصادي و سياسي، بحث درباره فلسفه، فلسفه دين، علوم اجتماعي و حکومتي و غيره بيش از پيش معمول گرديد.  بنا برآنچه که در تاريخ نوشتهها آمده است برخي پادشاهان ساساني بدين گونه مسائل علاقه داشته و در مباحثي اين چنين شخصا شرکت مي جستند. انوشيروان دادگر از جمله اين پادشاهان بوده است. برخي تاريخ نگاران اذعان داشته اند که او به فلسفه به ويژه تعاليم ارسطو و افلاطون علاقهاي تام داشت و ظاهرا جمع بين اين دو حکيم در نزد او حاکي از تمايلات نوافلاطوني بوده است.
حکومت ساساني همچنين با توجه به رسميت بخشيدن به آيين زرتشت و تکيه بر آن به جهت تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاه هاي آموزشي ديني را احساس نمود، در نتيجه، آموزشگاه هاي مذهبي که به طور معمول در آتشگاه ها بودند فزوني يافت.




موضوع :
آیین شناسی ,  , 

مِهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی رازآمیز بود که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سده‌های دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. گرچه پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط امپراطور کنستانتین در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیری به‌سزا بر ادیانی چون مسیحیت بر جای گذاشت

تاریخچه مهر پرستی

پیش از زرتشت

پیش از زرتشت پیامبر باستانی ایران (دست کم ۶ قرن پیش از میلاد)، ایرانیان دینی چندایزدی داشتند و مهر یا میترا گرانقدرترین ایزد آنان محسوب می‌شد. او خدای پیمان و تعهد و سرسپردگی متقابل بود. در لوحی به خط میخی متعلق به پانزده قرن پیش از میلاد که شامل پیمان‌نامه‌ای بین هیتی‌ها و میتانی‌ها می‌باشد، به میترا سوگند یاد شده‌است.




برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 


دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ