پس از برکنار کردن برادر بر تخت نشست (459م). در زمان او ایران درگیر قحطی و خشکسالی شدیدی شد ولی با درایت فیروز امور مملکت به خوبی کنترل می شد. فیروز در مالیات ها تخفیف داد، آذوقه و غلات به کشور وارد کرد و نیز به ثروتمندان توصیه کرد که به یاری مردم فقیر و گرسنه بشتابند. عید آب ریزَگان نیز یادگار این دوران است و به دلیل باران های فراوان پس از خشک سالی انجام می شد. در زمان فیروز جنگی بین ایران و روم در نگرفت زیرا ایران درگیر هیاطله و روم نیز درگیر هون ها بود. همچنین آرّانی ها (آلبانیایی ها) که با استفاده از اختلافات بین هرمز و فیروز از کنترل ایران خارج شده بودند دوباره مطیع شدند (البته این قوم آریان های ایرانی بودند که بین رود کورا و دریای مازندران و دربند و ارس زندگی می کردند و منظور آلبانیایی های بالکان نیستند).
جنگ با هیاطله: فیروز پس از آرام کردن اوضاع داخلی و عبور از قحطی راهی ایالات شمال شرقی شد ولی نتوانست بر هیاطله پیروز شود. طبق روایات پادشاه هیاطله که او را آخ شُنواز نامیده اند پیشنهاد صلح داد به شرطی که فیروز دختر خود را به او بدهد. فیروز نیز این پیشنهاد را پذیرفت ولی به جای دختر خود یکی از کنیزان را نزد آخ شنواز فرستاد. به زودی آخ شنواز متوجه این فریب شد و در پی انتقام گیری از فیروز برآمد. به همین دلیل از فیروز درخواست کرد تا برای آموزش جنگی قوای هیاطله عده ای از صاحب منصبان نظامی ایران را نزد او بفرستد. در جواب این درخواست فیروز حدود سیصد نفر از صاحب منصبان و متخصصان جنگی خود را به هیاطله فرستاد ولی آخ شنواز اکثر آنها را به قتل رساند و تعدادی را نیز مجروح و معلول کرد و نزد فیروز پس فرستاد و پیغام داد که این جواب حیله ی او بوده است. بدین ترتیب جنگ دوم آغاز شد و فیروز این بار از سمت گرگان حمله برد ولی گرفتار شد. در این مورد طبری ماجرای زیر را نقل می کند:
«خاقان هیاطله با حیله ای فیروز را به دره ای کشاند که هیچ راه خروجی نداشت و همین که از گرفتاری سپاهیان فیروز در آنجا مطمئن شد ورودی دره را به تصرف خود درآورد. فیروز که شکست را خود را قطعی می دید به خان هیاطله پیشنهاد صلح دائمی داد و آخ شنواز نیز قبول کرد به شرط آنکه فیروز در پیشگاه او به خاک بیفتد. این امر بسیار برای فیروز سنگین بود ولی چون چاره ی دیگری نداشت پذیرفت. در قبول این شرایط موبدی به او بسیار دلداری داد و گفت که این کار شاهنشاه به معنی پرستش آفتاب است. ولی کار به اینجا ختم نشد و فیروز نتوانست رفتارهای تحقیرآمیز آخ شنواز را تحمل کند و تصمیم گرفت از این دام بگریزد ولی چون در عهدنامه سوگند یاد کرده بود که از ستون تعیین شده به عنوان مرز نگذرد، تصمیم گرفت آن ستون را کنده و پیشاپیش سپاه حرکت دهد تا بدین ترتیب سوگندش را نیز نشکسته باشد. بدین ترتیب فیروز با سپاهیان بسیار و 500 فیل راهی بلخ شد ولی هیاطله به مقابله با او شتافتند. آنها سپاهیان فیروز را از عواقب شکستن سوگند ترساندند و بدین ترتیب نیمی از سپاهیان فیروز بازگشتند و فیروز با باقی سپاهیانش جنگید ولی در خندقی که بر سر راه آنها کنده شده بود فرو رفتند و همگی کشته شدند.(483م)»
به نظر می رسد این واقعه بیشتر شبیه به یک داستان متناقض است. اگر فیروز در دره گیر افتاده بود، چگونه توانست 500 فیل تهیه کند و اگر فیل ها را از قبل داشت پس چگونه آخ شنواز هنگام انعقاد قرارداد صلح آنها را از فیروز نگرفت؟ تناقض دیگر این است که اگر دره راه خروج نداشت و ورودی نیز در اشغال هیاطله بود، فیروز چگونه توانست به سمت بلخ حرکت کند؟ علاوه بر این موارد به نظر می رسد موضوع ستون نیز بیشتر یک افسانه باشد. اصل قضیه باید اینگونه باشد که فیروز پس از شکست در جنگ قصد عقب نشینی داشت ولی در بیابان آخال امروزی راه را گم کرد. به زودی سپاه هیاطله به آنها رسیدند و طی جنگی که در این بیابان رخ داد فیروز به همراه سپاهیان خود کشته شد. قضیه ی کنیزک نیز به نظر درست نمی باشد و این داستان از این جهت نقل شده که ازدواج دختر شاهنشاه ایران با خان وحشی هیاطله برای ایرانیان بسیار ننگین بوده است.
فیروز در گرگان از دریای خزر در امتداد شمالی رود گرگان دیواری را برای جلوگیری از حملات هیاطله احداث کرد که امروزه بقایای آن با نام «سد اسکندر» معروف است.
در زمان فیروز ارمنستان شورید و فردی به نام ساهاک به پادشاهی آنجا رسید. دلیل این شورش نیز تعصبات مذهبی مأموران ایرانی و اقدامات ضد مسیحی آنها بود. چندی بعد گرجی ها نیز به ارامنه پیوستند. در غیاب فیروز که در مرزهای شرقی به سر می برد زرمهر سردار ایرانی به خرج خود سپاهی جمع آوری کرد و راهی ارمنستان شد. در این جنگ زرمهر پیروز شد و ساهاک به قتل رسید. شورش ها نیز موقتا خوابید ولی اوضاع ارمنستان بسیار نامطمئن باقی ماند.
برچسب ها : فیروز اول,
موضوع :
فیروز اول , ,